سلام...خوبین؟؟من که اینجورم
آخه میدونین من دیروز یعنی 4شنبه رفتم یه همستر خوشــــــــــگل خریدم..شبیه این پایینیا که عکسشونو گذاشتم از بالا4تای اولیه!!
یعنی خودشه هاااااااا واااای که چقدر باهوشه..خیلی دوست داشتنی و خوشگله
اول این خاطرَرو بگم از دیروز:
اینجانب دیروز صبحی رفتم با دوستم همستر خریدم...منو دوستم سرچ کردیم و بین همسترا اونی که چابک و خوشمل بودو انتخابیدیم! بعدش فروشنده ها که 2تا پسر مهربون بودن!! آخه من هیچی نگفته بهم تخفیف هنگفتی دادن! همسترمو تو یه جعبه ی مقوایی حدود 20x10 گذاشتن و دادن به ما..البته برای جلوگیری از خفه شدنش بالاشو کمی سوراخ کردن
اینم بگم که من هیچوقت همسترو تو دستم نگرفته بودم آخه چندشم میشد و میترسیدم..فقط پشتشو نازی میکردم..دوستم تا وقتی که با هم بودیم جعبه رو حمل میکرد!
تا اینکه نزدیک بود بای کنیم دیدیم که ای بابا این همسترخان در طول این مدت بیکار نبوده و جعبه رو جویدو سوراخو بزرگش کرده و نصف تنشو آورده بیرون
خلاصه من از دوستم جدا شدم...حالا از ترس نمیتونم بزنم تو سرش که بره تو جعبه
این بود که در یه حرکت اکروباتیک این همسترخان اومد رو جعبه در حالی که من خیابون بودمو همه نگاه میکردن...اونم میخواست بپره پایین..گفتم ای کاش اون خابالوهای تنبلو میخریدماا
آخرش مجبور شدم بگیرمش و تو دستم نگهش دارم تا 10ثانیه ی اول خیلی حس بدی داشت آخه دلم میخواست جیغ بکشم..اما تو خیابون بود باید خفه میشدم
بعد یه کم گذشت دیدم نه بابا مثل جوجه هستش ترس نداره که!
حالا این همستر تودستم من خانم خوشتیپ دارم تو خیابون واسه خودم قدم میزنم و آدمام منو نگاه میکنن تو دلشون میگن بسم الله دختره عقده ای شده(نه که سایر دخترا با سگ میان بیرون)..گروهی هم مخصوصا پسرای بی فرهنگ متلک میپروندن!...بعضی هام به بچه هاشون میگفتن:عزیزم نگـــــــــــاه..خاله موش داره!! آخه کی گفته همستر موشه؟؟؟؟؟؟
خلاصه بعد از پرسیدنای زیاد برای جعبه..رفتم داروخونه و یک جعبه که برای قرص بودو آقای دکتر مهلفون داد بهم
اسمشو گذاشتم لوسی(ماده است) میخوام یه همدم واسش بخرم اسمشو بذارم مرسی(مخفف مرسده)
اماااااااااااااا...............
1ساعت اولی که آبردمش خونه به مدت 1ساعت ...1.5 ساعت بعدش به مدت 20 ساعت..یعنی تا دم ظهر امروز گم شده بود!!!! تازه الانشم گمه!! یهنی دم ظهر اومد بیرون از مخفیگاش که غذا بخوره بعد که داشتم باهاش بازی میکردم رفت زیر یخچال! تا الانم خبری ازش نیست..شما دیدینش خبرم کنین..مژدگونی هم میدم!!
خواهش میکنم دعا کنین پیداش کنم قول میدم این دفعه بذارمش تو آکواریومش..مامان خوبی براش میشم
مارو باش که براش سرسره آماده کرده بودیم تو یه آکوایومه خیلی بزرگ..میخواستم براس توپ و چرخ و فلک هم بخرم+ تاب....اما اون......!
ضمنا پیشاپیش عیدتون مبــــــــــــــارک+یه داستان کوتاه خوشگل واستون گذاشتم!
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم"
:: موضوعات مرتبط:
مطالب جالب ,
,
:: بازدید از این مطلب : 452
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13