این یک داستان بسیار زیبا به دو زبان فارسی وانگلیسی است
امیدوارم از خواندنش درس عبرت بگیرید
My mom only had one eye. I hated her… she was such an embarrassment.
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود
She cooked for students & teachers to support the family.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
I was so embarrassed. How could she do this to me?
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
<<ادامه ی مطلب رو حتما بخونید>>
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
,
:: بازدید از این مطلب : 594
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16